محل تبلیغات شما

نگاهی به سریال شهرزاد»

مرغ آمین دردآلودی است، کآواره بمانده

رفته تا آن سوی این بیدادخانه،بازگشته

رغبتش دیگر ز رنجوری نه سوی آب و دانه

نوبت روز گشایش را در پی چارهبمانده

قلب تاریخ سرشار از قصه ها است. اگرشنونده و خواننده خوبی باشیم، می توانیم قصه های درد و رنج و عشق و شور و مستیآدمهای دوران های مختلف را بشنویم و بخوانیم. اگر درست ببینیم و بیندیشیم میتوانیم خود را، و دوران خود را در گذر زمان و در دل تاریخ بشناسیم و بفهمیم. اماتاریخ تنها روایتگر رخدادهای بزرگ ی و تصویرگر حاکمان و قدرتمداران نیست. کهاگر چنین باشد رسم تاریخ را فاتحان می نویسند» با رخنه در قلب تاریخ، اعتبار آنرا تباه و نابود می‌سازد. همان طور که ویل دورانت در پیش گفتار مجموعه عظیم خود،تاریخ تمدن، می نویسد: تاریخ وقتی به صورت کمال مطلوب نزدیک خواهد شد که مورخبرای هر دوره تاریخی، صورت کاملی از سازمانها، حوادث و طرق زندگی را ، که از مجموعآنها فرهنگ یک ملت ساخته میشود رسم کند ». و در همین راستا مرحوم مرتضی راوندی دراثر سترگ و گران قدر خود تاریخ اجتماعی ایران» به ترسیم زندگی و آداب و رسوماجتماعی مردم در گذر زمان پرداخته است. اما تاریخ نگاران همیشه نتوانسته اند خودرا از بند مصلحت اندیشی دورانی که در آن می زیسته اند رها سازند. پس به قول فرهاددماوندی در سریال شهرزاد از تاریخ نویس هامون که بخاری بلند نمیشه. شاید هنر وادبیات بتونه تصویر واقعی تری از نسل ما به نسل های بعد منتقل کنه ».

حسن فتحی و تیم سازنده سریال شهرزاد،بر آن شدند که در قالب یک اثر هنری و در دل یک قصه عاشقانه، تاریخ را روایت کنند.و در این راه چقدر خوب و با دقت و ظرافت عمل کردند.

پرواز مرغ آمین بر فراز تاریخ: واقعیت در قاب تصویر

حسن فتحی در آثار خود همواره دلبستگیخاصی به تاریخ و فرهنگ و هنر ایرانی داشته و دارد. در پهلوانان نمی میرند، شب دهم،مدار صفر درجه، پستچی سه بار در نمی زند، و . این گرایش مشاهده میشود. فتحی درغالب آثار موفقش قصه هایش را - عاشقانه، جنایی، حادثه ای . - در بستر تاریخروایت میکند. زمینه ای که بخشی از هویت فرهنگی و تاریخی مردم را به نمایش در میآورد. موفقیت فتحی نیز در همینجاست که متن اثرش را بر زمینه ای غنی از فرهنگ وتاریخ مردم سرزمینش استوار می سازد. و این امر امکان خوانش های جدی تر و عمیق تریرا از آثار او فراهم می آورد.

در پهلوانان نمی میرند، داستان جناییمعمایی اش را در دل معاشرت ها و آداب و رسوم دوران قاجار روایت می کند، بستری برمیگزیند تا از خلال آن با معماری و هنر سنتی، نحوه سخن گفتن و اعتقادات و عادت هایزیستی مردم پیوند برقرار کند.

در شب دهم نیز درون مناسبات فرهنگیمذهبی در دوران پهلوی اول قصه ای عاشقانه روایت می کند. و عاشقانه اش را در پیوندبا تعزیه که هنر بومی و بخشی از هویت فرهنگی سرزمین ماست، به تصویر می کشد.

در مدار صفر درجه داستان عاشقانه اشرا در دل جنگ روایت میکند و در زیرمتن آن از نگاه دینی در پیوند با تمدن انسانی(به جای ایرانی یا اسلامی) سخن می گوید.

اکنون حسن فتحی در تاریخ گامی جلوترنهاده و عاشقانه شهرزاد را در دهه سی و پس از کودتای ۲۸ مرداد روایت میکند. سالهایجنگ و کودتا، سالهای آشوب و نفرت و گلوله. حسن فتحی خوب می داند که قرار نیست درمقام یک تاریخ نگار از رخدادهای مهم ی آن دوران که بارها و مکررا از طریقرسانه ملی و کتب درسی و مجلات مختلف مطرح شده، سخن بگوید. بلکه او هنرمندی است کهباید روح دوران را، فرهنگ و هنر و ادبیات را، و شکل زندگی مردم را از طریق قصهگویی باز آفریند. فتحی به جای آن که از دکتر مصدق و دکتر فاطمی بگوید، آنها را دراندیشه جوانان روشنفکری چون فرهاد و شهرزاد باز می آفریند. به جای آن که از نقشدرباریان و اربابان قدرت در ویرانی کشور بگوید، از عشق فرهاد و شهرزاد می گوید کهدر میانه روابط و مناسبات قدرت که به نمایندگی شخصیت بزرگ آقا به تصویر کشیدهمیشود، ناکام می ماند و این ناکامی به درد و رنج مردم زمانه پیوند می خورد. حسنفتحی لاله زار و کافه نادری و سینما مولن روژ را در پس زمینه ملاقات های عاشقانه،پرسه زنی ها، و بزنگاه های عاطفی داستان (جدایی شهرزاد و فرهاد در کافه نادری،ملاقات آن دو پس از مرگ آذر در کافه نادری، برملا کردن راز آذر توسط فرهاد پس ازتماشای فیلم ربکا در سینما و .) تصویر می کند و در زیر لایه های آن بستری برایبازآفرینی اندیشه و احساس کافه نشینان روشنفکر و عدالت خواهان مبارز فراهم می کند.به جای آن که از عبدالحسین نوشین و مبارزاتش و تأثیر خفقان بر هنر تئاتر بگوید،روح آزادگی را در وجود بابک تصویر می کند و تلاش های او برای حفظ معشوقش و نیزنمایشی که بر صحنه دارد، باز هم زیر پای قدرت به نمایندگی سرهنگ تیموری، لگدمالمیشود. به جای آن که از احزاب چپ و راست، موافق و مخالف، و اغتشاشات ی ویرانگرپس از کودتا بگوید، تأثیر هولناک آن را در عشق نافرجام فرهاد و آذر باز می آفریند،و تلخی اش را به کام مخاطب می نشاند. از نیما و مبارزاتش نمی گوید، اما مرغ آمینشرا در طنین صدای شیوا و لحن گرم فرهاد باز می آفریند.

از بازآفرینی سخن به میان آمد. یعنیباز آفریدن، خلق کردن. هنرمند ماهیت خود را در جهانی که می آفریند تعریف می کند،نه در بازگویی طوطی وار آن چه دیگران به او می گویند. پس نباید دلواپس جزئیات ریزو درشتی باشیم که در فیلم شکل متفاوت با واقعیت دارند. بلکه باید حقیقت اثر و بینشخالق آن را دریافت. گاف هایی که از شکل نمایش فیلم در سینما، یا کلوپ بیلیارد وعدم تطابقش با زمان داستان گرفته میشود نه تنها تأثیر منفی در باور پذیری داستانندارد بلکه در شخصیت پردازی و روایت نقش موثری ایفا می کنند. به نمایش فیلم ربکاکه ذکر آن رفت توجه کنید، که چه ارتباط هوشمندانه ای میان ابهام موجود در فیلم بارابطه پیچیده آذر و فرهاد برقرار میکند، و حتی فراتر از آن با خلق کشمکش و حادثههای متعاقب آن رابطه آنها را وارد مرحله دیگری می کند. یا کلوپ بیلیارد که معماریآن و شکل حضورش در داستان، جلوه ای نمادین از شخصیت قدرت طلب بزرگ آقا را به تصویرمی کشد.

به همین شکل اگر نمایش جلوه هایآزادگی و روشنفکری در ن را گاه متفاوت با واقعیت زمانه اش می بینیم، چه باک؟!!باید اندیشه والا و احترام برانگیز خالقان اثر را ستود که این چنین نقش شایسته وارزشمند زن را در تاریخ روایت می کند. در ادامه در این باره سخن خواهیم گفت.

و به نظر میرسد این تاریخ با همه قصههای عشق و درد و رنجش، با همه وصل ها و هجران هایش، در دل مرغ آمین جای گرفته.پرنده ای اسطوره ای که بر فراز سر هر که بگذرد آرزویش را برآورده می سازد. و چهانطباق هوشمندانه ای است در انتخاب این نماد؛ در دل این تاریخ پر فراز و نشیب کهدر عاشقانه های فیلم چه زیبا تصویر شده است، تا انتهای آن رفته و بازگشته. امیدهاو آرزوها و دردها و حسرتهای مردم را درک کرده و از داغ این همه مصیبت رغبتی به آبو دانه ندارد. اما امید دارد که روز گشایش فرا برسد. حسن فتحی و همکار نویسنده اشنغمه ثمینی، در نقش همین مرغ آمین برآمدند و روایتگر آن امیدها و آرزوها و حسرتهاشدند. اما امیدشان را در شخصیتهای مقاوم و کنشگر فرهاد و شهرزاد متبلور می سازند.و روز گشایش را در پی چاره بمانده اند.

پرواز ققنوس از قلب خاکستر: نقش زن در آثار فتحی

شهرزاد به فرهاد می گوید : گاهی وقتاآدم تو جنگ با خودش باید اون قدر پیش بره که یه ویرونه بسازه از وجودش. اون وقت ازدل اون ویرونه یه نوری، یه امیدی، یه جرأتی جرقه میزنه.» همان کاری که شهرزاد درسریال انجام داد. و همان کاری که ن در قصه های فتحی انجام می دهند. همانطور کهپیش از این اشاره شد، ن در آثار حسن فتحی جایگاهی ویژه دارند؛ نی کنش گر،مقاوم، و دارای اندیشه و احساس. زن در ادبیات و فرهنگ ایران مظهر زایندگی و باروریاست. چون سیمرغ اسطوره ای و به مصداق سخن شهرزاد، می سوزند و خاکستر میشوند، امااز دل خاکستر وجودشان سر بر می آورند و ایستادگی می کنند و تاریخ می­سازند. اینتصویر از ن به ویژه در آثار حسن فتحی نمود روشنی می­یابد.

حلیمه خاتون با بازی فخری خوروش، درسریال پهلوانان نمی­میرند، به جای آن که در سوگ از دست رفتن همسرش، پهلوان خلیلبنشیند و ماتم بگیرد، در پی خون خواهی بر می­آید. حلیمه خاتون در نقش زنی مقاوم،همسری مهربان و مادری حمایتگر اجازه نمی­دهد فرزندانش زیر بار ناملایمات کمر خمرکنند. هموست که قهرمان و موتور محرک داستان است و فرزندش نصرت را برای مبارزه بادژخیمان می­پرورد.

فخرامان با بازی کتایون ریاحی درسریال شب دهم، حیدر خوش مرام را، که یک لوتی کلاه مخملی از همه جا بی خبر است،شیدا و واله خویش می­سازد و با شرطی که سر راه حیدر می­گذارد، عشق زمینی او را بهعشق آسمانی پیوند می­دهد. فخرامان از خاکستر وجود حیدر، قهرمانی بلندمرتبه می­سازدو او را از مرز عقل و جنون می­گذراند و تا سرای سعادت رهنمون می­شود.

سارا آستروک با بازی ناتالی متی، درسریال مدار صفر درجه، مشعل عشق را در قلب حبیب پارسا بر می­افروزد، و همین عشق ازحبیب پارسا یک قهرمان می­سازد که در نقش منجی ستم دیدگان برمی­آید. سارا صبور استو مقاوم. آن قدر مقاوم که در برابر فشارهای حکومت نازی و تنشهای ی دوران جنگتاب می­آورد، و آن قدر صبور که سالها برای رسیدن به عاشق/ معشوقش حبیب منتظر می­ماند.

این بار نیز شهرزاد، که نامش به رنگسرخ بر زمینه سفید لوگوی سریال نقش می­بندد، گویی دردها و رنج های تمام ن تاریخرا به دوش می­کشد. فرهاد روشنفکر با آویختن مرغ آمین به گردن شهرزاد نقش تاریخین را به او تفویض می­کند. شهرزاد که بار سنگین آن را بر دوش خود حس می­کند،باید در نقش دختر، خواهر، همسر، مادر و یک عاشق صبور ظاهر شود. شهرزاد در برابرتمام ناملایمات ایستادگی می­کند، و به مظهری از عشق تبدیل می­شود. شهرزاد کاملترین زن در آثار حسن فتحی است. انگار سالها زمان برده و صبر پیشه کرده تا بهترینشخصیت زنش را بیافریند. زنی که باید در تمامی نقش های نه اش نمادی از صبر واستقامت، و مصداق سیمرغ زیر خاکستر باشد. شهرزاد نماد زایندگی و باروری و بالندگیاست. مهر او می­تواند دل بزرگ آقا را به دست آورد و از مرد عیاش و بی بند و باریچون قباد، عاشقی دل خسته بسازد. شهرزاد علیه سنت های مردسالارانه و پوسیده جامعهاش می­شورد. در حمایت از خواهر کوچکش برای حضور فعالانه در اجتماع، حتی مقابل پدرمی­ایستد. در ارتباطش با بزرگ آقا از مصلحت اندیشی های دیگران گریزان است. و مهمتراین که صبور است و مقاوم. عشقش را از او گرفتند. جان پدرش را ستاندند. فرزندش رااز آغوش او جدا کردند. اما هرگز از اصول خود برنگشت، و همان طور که خود می­گویدخودش را با خاک یکسان کرد تا چون سیمرغی از دل خاکستر وجودش سر برآورد و پروازکند.

اما شهرزاد تنها زنی نیست که علیه نقشسنتی ن در جامعه مردسالار ایستادگی می­کند. شیرین دیوان سالار، دختر بزرگ آقا، درعین نازپروردگی و غرور خودخواهانه اش که ناشی از تربیت در نظام قدرت طلبانه بزرگآقا است، و علیرغم این که در ارتباطش با مردان شکننده ظاهر می­شود (آن گونه که درمقابل قباد از ترس از دست دادنش فریاد می­کشد و گاهی ناله می­کند، یا آن گونه کهفریب دغل کاری ها و چاپلوسی های همایون مهتدی را می­خورد، و اشک های حقیرانه ای کهدر مقابل پدر خود می­ریزد)، اما پشت این ظاهر گاه تهاجمی و گاه شکننده، عدم رضایتشرا از موقعیتی که در نظام مردسالارانه حاکم بر خانواده اش دارد، نشان می­دهد. بهخصوص در سکانس تأثیرگذار درددل با بزرگ آقا پس از تلاش (نمایشی) برای خودکشی، کهاز پدرش گله می­کند : چرا باهام این کارو کردین؟ تو انظار فامیل و آشنا شدم خندهزار عالم. شدم باجی متروکه.» شیرین دل پری دارد از این که به خاطر حفظ میراثخانوادگی این چنین بازیچه دست پدرش و ، در نگاهی کلان ، نظام مردسالارانه جامعهقرار گرفته.

آذر گلدره ای (رویا م.) می تواند باشعرهایش قلب فرهاد را به دست آورد. زنی که عضو تشکیلات مخالف حکومت وقت است و برایآزادی مبارزه می کند. این چنین ارتباط عاشقانه آذر و فرهاد، علاوه بر این که بربستر علاقه مشترکشان به ادبیات شکل می گیرد، دو آزادی خواه مبارز را در پیوند باهم به تصویر می کشد. آذر روح دوباره ای در کالبد بی جان فرهاد می دمد. فرهاد زخمخورده از شکست عاشقانه و تعطیلی هفته نامه اش، با آذر و شعرهایش زندگی را از نو میسازد. اما همان طور که فرهاد می گوید : قبل از این که شروع بشه تموم شد» و مرگآذر پایان تراژیکی برای عاشقانه ای که هنوز آغاز نشده بود، رقم زد.

شیرین و آذر، همچون شهرزاد، با پذیرشنقش هایی متفاوت با نگاه مطلوب جامعه، جهان مردسالارانه پیرامون خود را متزلساختند، اما در نهایت نتوانستند تاب بیاورند. شیرین کارش به جنون کشیده شد و آذرکه جان فرهاد را نجات داده بود و زندگی دوباره به او بخشیده بود، پس از مرگ فرزندشو تنهاتر از همیشه، در زندان جان خود را ستاند. چرا که به قول فرهاد با ناامیدیزندگی کردن را بلد نبود».

چرخش های زمانه: کهنالگوهای روایت

بزرگ آقا در نخستین لحظه حضورش درسریال، به شهرزاد می­گوید : زمونه می چرخه» و شهرزاد در جواب می­گوید : ببینینمن به سن و سال شما برسم زمونه چقدر بچرخه».

این دیالوگ، آغاز تقابل میان دو قطبکاملا متضاد در روایت است. تقابل میان مرد قدرتمند، طبقه باور و مردسالار، و دخترجوان روشنفکری که مخالف الگوهای تثبیت شده از مفهوم نگی در نظام مردسالار است.این تقابل که به نوعی، به تقابل سنت و تجددخواهی در سالهای پر آشوب دهه سی پیوندمی­خورد، قرار است که در چرخش های زمانه دچار تغییر و تحولات بسیاری شود.نویسندگان اثر در این برخورد نخستین خبر از این تحولات می­دهند. حسن فتحی و نغمهثمینی برای روایت این مسیر پر پیچ و خم، با جستجو در زمینه های مورد علاقهمشترکشان در فرهنگ و ادبیات فولکلور، الگوی روایی هزار و یک شب شهرزاد را بر میگزینند. انتخاب نام شهرزاد برای قهرمان داستان و نیز عنوان سریال بر این انتخابصحه می گذارند.

دو الگوی تثبیت شده عمده در بسط وگسترش داستان ، الگوهای طولی و عرضی هستند. در گسترش طولی، ماجرا به گونه ای شکلمی گیرد که شخصیتهای داستان را در یک سیر علت و معلولی از موقعیتی به موقعیت دیگرمی رساند. این الگوی روایی که عمدتا در سینمای کلاسیک - به معنای دقیق کلمه و نهبه مفهوم غلط ارجاع به زمان خاص و فیلم های سیاه و سفید -  می توان آن را یافت، نمونه های فراوانی درسینما و سریال های ایرانی دارد. از جمله آثار حسن فتحی نظیر شب دهم، میوه ممنوعه،مدار صفر درجه و .

در گسترش عرضی که معمولا در سینمایمدرن نمونه های آن دیده میشود، ماجرا به جای آن که در طول گسترش یابد و موقعیتشخصیت (ها) را تغییر دهد، در عرض پیش رفته و بدون آن که با زنجیره روابط علی ومعلولی رو به رو باشیم، با شخصیت ها و تعاملاتشان آشنا می شویم. نمونه های آن رامی توان در آثار به اصطلاح آپارتمانی سینمای ایران، فیلم های کاهانی نظیر بی خود وبی جهت و اسب حیوان نجیبی است، و نمونه متأخرش ابد و یک روز مشاهده کرد.

اما نمونه های فراوانی در تاریخ سینمامی توان یافت که با ساختارشکنی در روایت، الگوهای متفاوتی را عرضه می کنند. پالپفیکشن، ۲۱ گرم، ممنتو و شهرام مکری در فیلم ماهی و گربه، که هر کدام جریان خاصی رادر نوع روایت به وجود آورده اند.

سریال شهرزاد با این که از این حیثجزو آثار ساختارشکن به حساب نمی آید، با بهره گیری از الگوی روایی هزار و یک شبشهرزاد شیوه متفاوتی از بسط و گسترش داستان را به کار می گیرد.

در روایت شهرزاد و در دل داستانعاشقانه او، رفت و برگشت های زیادی رخ می دهد. و دایره هایی در مسیر اصلی روایتداستان (گسترش طولی) شکل می گیرد که مدام به سوی شهرزاد ارجاع می دهد و همان گونهکه با شهرزاد آغاز میشوند، با او پایان می گیرند. درست مثل شهرزاد قصه گو کهشهریار را چشم انتظار قصه های خود نگه می دارد. به عبارت دیگر کنش ها و واکنش هایشخصیت های داستان در ارتباط با شهرزاد معنا می یابد. و این دایره های تو در تویروایت، مشابه ساختار قصه در قصه ی هزار و یک شب عمل می کنند.

خط اصلی داستان، با ارتباط عاشقانهشهرزاد و فرهاد آغاز میشود. اما همانطور که در شعار تبلیغاتی سریال در تندبادحادثه، عشق اولین قربانی است» بیان شده، این ارتباط عاشقانه به وصال ختم نمی شود(یا به آسانی این وصال میسر نمی شود). بزرگ آقا مانع قدرتمندی بر سر راه این وصالاست. او که برای حفظ میراث خانوادگی نیاز به داشتن نوه پسر دارد، و از آن جایی کهدخترش، شیرین، نمی تواند فرزند به دنیا بیاورد، شهرزاد را برای همسری داماد وبرادرزاده اش قباد بر می گزیند. این پیوند، سه ارتباط مشخص با شهرزاد به وجود میآورد؛ ۱) ارتباط بزرگ آقا با شهرزاد: بزرگ آقا آدم قدرت طلبی است و کسی نمی توانددر برابر تصمیم های او مخالفتی داشته باشد. برای همین شهرزاد از ترس جان فرهاد(بزرگ آقا تلویحا این تهدید را مطرح میکند) به خواسته بزرگ آقا تن می دهد. اما اینانتخاب بزرگ آقا وجه دیگری از شخصیت او را نشان می دهد. علاقه و عشق پنهانی که بهشهرزاد دارد، ابعاد شخصیتی بزرگ آقا را عمق می بخشد و تصویری انسانی از او بهنمایش می گذارد. و در پاسخ شهرزاد که می پرسد چرا منو انتخاب کردین؟» می گوید مناین حروف نوشتم چنان که غیر ندانست/ تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی» ودر جای دیگری می گوید کاش چهل سال دیرتر به دنیا اومده بودم»

۲) ارتباط شهرزاد و قباد: ارتباطی کهبدون رضایت طرفین آغاز میشود. اما به تدریج وابستگی و علاقه ای میان این دو شکل میگیرد و تا آنجا پیش میرود که ارتباط شهرزاد و قباد بر سایر حلقه های ارتباطیداستان تأثیر مهمی بر جا می گذارد و به خط داستانی اصلی بدل میشود. از این طریقمثلث عاشقانه ای ترسیم میشود که در رأس آن شهرزاد حضور دارد و در دو ضلع دیگر آنفرهاد و قباد قرار می گیرند. این مثلث عاشقانه که یکی از الگوهای مرسوم در ادبیاتو هنر عامه پسند است، در اینجا به شکلی تمام و کمال به تصویر کشیده شده است، و درضمن حضور دو عنصر ارتباطی دیگر بر پیچیدگی روایت و جذابیت داستان می افزاید‌. و بهجای یک مثلث با سه مثلث به هم پیوسته و در هم تنیده مواجه می شویم که بصورت شماتیکدر تصویر زیر مشخص شده است.

ارتباط شهرزاد- شیرین- قباد: یکی ازشخصیتهایی که در گسترش مثلث عاشقانه مرکزی داستان نقش موثری دارد، شیرین است. دخترنازپرورده و متکبر بزرگ آقا که با ورود شهرزاد به خانه دیوان سالار، احساس خطرمیکند و رقیب عشقی برای خود می بیند، در تلاش است تا او را از میدان به در کند، وقباد را به تمامی برای خود تصاحب کند. در این رابطه قباد در رأس مثلثی است که دردو ضلع آن شیرین و شهرزاد قرار دارند. از سویی عاشق شهرزاد است و از سوی دیگر نسبتبه شیرین احساس مسئولیت میکند. قدرت بزرگ آقا نیز از سوی دیگر بر این رابطه سهجانبه تأثیر می گذارد.

این ارتباطات به شیوه تو در تو در دل روایتعاشقانه شهرزاد گسترش می یابد. ماجرای جنایی داستان با محوریت جنگ مافیا بر سرقدرت به آن جا میرسد که به وسیله شهرزاد و با دست گذاشتن بر نقطه آسیب پذیراحساسات بزرگ آقا، او را به قتلگاه خود فرا می خواند. و می بینیم که حتی ترورنافرجام بزرگ آقا با شهرزاد ارتباط می یابد.

عنصر دیگری که در تقویت پیچیدگی ودرام اثر، و گسترش مثلث عاشقانه اشاره شده نقشی اساسی ایفا میکند شخصیت آذر گلدرهای است. زنی زخم خورده از فضای ناامن و ت زده جامعه که در قالب مأموریت جاسوسیبه سراغ فرهاد میرود، اما به او دل می بازد. فرهاد هم که داغ از دست دادن معشوقش،شهرزاد، و سرکوبی نشریه و تلاش های آزادی خواهانه خود و هم مسلکی هایش را بر سینهدارد حضور آذر/ رویا را التیامی برای رنج ها و سرخوردگی های خود می یابد. این مثلثکه فرهاد در رأس آن و شهرزاد و آذر در دو ضلع آن حضور دارند، هر چند چالش هایدراماتیک مثلث شهرزاد - قباد - شیرین را ندارد، و شهرزاد و آذر جز در سکانس گلولهخوردن آذر مواجهه ای ندارند، اما ارتباط او با فرهاد پیرنگ فرعی قدرتمندی برای تقویتدرونمایه اثر که همان شعار سریال است به وجود می آورد. در سکانس پایانی درخشانقسمت چهارده وقتی آذر می گوید جدا افتادن از کسی که دوست داری، جهنمی بزرگتر ازاین می شناسی؟» نگاه های تلخ فرهاد تمام آن درد و رنجی را که تحمل کرده افشا میکند؛ جدایی اش از آذر، وداع تلخ با شهرزاد را زنده میکند. این رابطه که در انتهابه شکست می انجامد مثل یک دایره در طول روایت اصلی، فرهاد را دوباره به سمت شهرزادمی کشاند؛ این بار زخمی تر و شکسته تر.

فتحی و ثمینی این دایره های روایتی وخرده پیرنگ ها را در مورد دیگر شخصیتهای داستان نیز به خوبی طراحی کرده اند، که درارتباط با پیرنگ(های) اصلی به طرزی هم افزا قدرت درام اثر را افزایش می دهند.رفاقت دیرینه جمشید و هاشم (پدران شهرزاد و فرهاد) که زیر سایه بزرگ آقا شکلگرفته، ارتباط دراماتیک شهرزاد و فرهاد را قدرت می بخشد و مسئله جدایی شهرزاد وفرهاد را فراتر از یک هجران ساده به شکاف و فاصله ای میان دو خانواده تبدیل میکند.

ارتباط شیرین و همایون علاوه بر اینکه نشان دهنده واکنش شیرین به عشق قباد و شهرزاد است، و جلوه دیگری از ارتباط غیرمستقیم شیرین و شهرزاد را به نمایش می گذارد، در ادامه پرده از اسرار شخصیت حشمتبر می دارد. شخصیتی که حضور مرموزش در داستان بعدها زمینه ساز حضور نصرت میشود، وبخش مهمی از داستان را پیش میبرد.

اکرم یکی دیگر از شخصیتهای فرعی استکه حضورش در داستان به پیرنگ اصلی کمک شایانی میکند، و حلقه روایی دیگری در مسیرداستان به وجود می آورد که باز هم به شهرزاد باز می گردد. دختری که برای رهاییخانواده اش از فلاکت و به دست آوردن موقعیت بالا در نظام دیوان سالار دست به هرکاری میزند. حتی تا آنجا پیش میرود که با روانی جلوه دادن شیرین و دسیسه چینی برایافرادی که مانع تحقق اهدافش هستند، در پایان ]احتمالا[ به زن اول کاخ دیوان سالار تبدیلمیشود.

فتحی با طراحی مناسب پیرنگ های اصلی وفرعی و شخصیت پردازی دقیق، و نیز قدرت مثال زدنی اش در انتخاب و هدایت بازیگر،توانسته تا حد زیادی تأثیر لازم را بر مخاطب بگذارد. و یک داستان عاشقانه را درپیوند با خاستگاه های فکری و علایق فرهنگی و هنری اش، به تصویری کامل و عمیق ازجامعه در گذار از سنت به مدرنیته تبدیل کند. همانطور که اشاره شد، فتحی تا حدزیادی و نه بطور تمام و کمال، در روایت شهرزاد موفق عمل کرد. و این به خاطر شتابزدگی در طراحی برخی شخصیتها و موقعیت های داستانی است. به خصوص آن که در قسمت هایپایانی سیر حوادث شتابی نامتناسب با فضای اثر گرفت و ایده های درخشانی که میتوانست به غنای روایت بیفزاید، با پرداخت سطحی و سرسری هدر رفتند.

یکی از این موقعیت ها که می توانستباز آفرینی قدرتمندی از ارتباط شهرزاد و فرهاد در شکلی دیگر باشد، و در جهت تقویتپیرنگ اصلی موثر واقع شود، ارتباط عاشقانه بابک و مریم است. این رابطه به خاطر شکلگیری در بستر تئاتر و فضای روشنفکری، و از طرفی با حضور سرهنگ تیموری به عنوانعنصر مزاحم، پتانسیل خوبی برای تبدیل شدن به یک داستان فرعی قدرتمند داشت. امابازی های ضعیف بازیگران این دو نقش و به ویژه نقش مریم، و روند شتاب زده ای کهمنتهی به سکانس مرگ آنها شد، که آن هم در دل تراکم ناگهانی موقعیت های دراماتیک درقسمت های پایانی محو و ناپدید شد، اجازه برقراری ارتباط سمپاتیک با آنها را بهمخاطب نمی دهد.

از سوی دیگر، شربت، با ورودقدرتمندانه اش به داستان، و حس انتقامی که با خود دارد، تا قسمتهای پایانی بهعنوان عنصر تهدیدگر برای بزرگ آقا از یک سو، و رقبای او از سوی دیگر نقش موثری درپیشبرد داستان دارد. اما در پایان .

کارائیب، ماهی مسیریاب و منطق واقعیت های ناسازگار

مرگ روی دیگر زندگی است

ناقوس مرگ برای که به صدا در می آید؟

شهرزاد ,های ,فرهاد ,داستان ,ای ,تاریخ ,که در ,را در ,بزرگ آقا ,و در ,را به

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Online Support Wholesale NHL Vancouver Canucks Jerseys. کتابخانه عمومی شهید رجایی باینگان وبلاگ نمایندگی وحید pink star geablyviwilch کتابخانه عمومی علامه عسگری ساوه reitotafe آموزش تخته نرد مدرن raffveromen Elizabeth's game