محل تبلیغات شما

نگاهی به سه فیلمشیرین»، کپی برابر اصل» و مثل یک عاشق»

 فیلمهای بلند پسین عباس کیارستمی

مقدمه

ما این جادرباره "انسان" حرف خواهیم زد و امیدوارم در پایان دوره"انسان" را بهتر بشناسیم.»* این سخن عباس کیارستمی که در یکی از جلساتکارگاهی او مطرح شده، مطلع مناسبی است برای آغاز سخن درباره مردی که در تمام طولعمرش، و تا آخرین لحظه ای که زیست، تلاش کرد تا از انسان حرف بزند و انسان رابشناسد. عباس کیارستمی یک فیلمساز، یک شاعر، یک عکاس، یک آموزگار و حتی یک انساننیست، بلکه فراتر از اینها یک مفهوم است، یک پدیده. راز جاودانگی کیارستمی در همیناست؛ نام او فراتر از مرزهای زمان و مکان به مفهومی ازلی و ابدی گره خورده و همینامر است که اجازه نمیدهد از افعال ماضی در وصف او بهره گیریم. حتی اگر حضور فیزیکیاش را در کنار خود احساس نکنیم، کیارستمی را به معنای نگرشی انسان محور و احساسی انسانیبا خود داریم، و حضور آن را می توان در لحظه لحظه آثاری که خلق کرده، دریافت.

از نخستین فیلمهای او که در كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان ساخت، و با کند و کاو در سادهترین لحظه های زندگی کودکان، سرمشق های انسانیت میداد. تا پیوند انسان و طبیعت درآثار بعدی اش، و جستجوی زیبایی های انسانی حتی در دل فاجعه ای به عظمت زلهرودبار، می توان رد نگاه مهربانانه کیارستمی را به زندگی، انسان و طبیعت یافت. حتیمرگ در سینمای کیارستمی جلوه ای یکسر متفاوت با تلخ اندیشی های روشنفکری رایجدارد. در فیلم زندگی و دیگر هیچ» جوانی که مشغول نصب و تنظیم آنتن است به راحتیاز مرگ عزیزان خود یاد میکند، و در همان حال در اندیشه بازی فوتبال جام جهانی است،چون معتقد است فقط هر چهار سال یکبار اتفاق می افتد، و این که زندگی ادامه دارد.

کیارستمی درامتداد همین نگاه جستجوگر، در سه فیلم بلند آخر خود همان مسائل انسان شناسانه اشرا این بار نه در بستر پیوند انسان با طبیعت، مرگ و مناسبات روزمره در محیطاجتماعی، بلکه مستقیما در تار و پود روابط انسانی و در درون انسان می جوید.

در ادامه ضمنپرداختن به برخی عناصر معنایی و سبکی برسازنده جهان سینمایی کیارستمی، به بررسیاندیشه های این هنرمند در آیینه سه فیلم پسین او، شیرین»، کپی برابر اصل» و مثلیک عاشق» خواهیم پرداخت.

یین و یانگ: غیاببه مثابه حضور

یین و یانگمفهومی است در نگرش چینیان باستان که صورتی دیگر از مفهوم یگانگی متضادها است. از دیدگاه چینیانباستان و تائو باوران، در همه پدیده‌ها و اشیاء غیر ایستا در جهان هستی، دو اصل متضادولی مکمل وجود دارد. یین و یانگ نشان دهنده قطب‌های مخالف و تضادهای جهان هستند. البتهاین بدان معنا نیست که یانگ خوب است و یین بد است. بلکه یین و یانگ مانند شب و روزیا زمستان و تابستان بخشی از چرخه هستی هستند. وقتی تعادل و احساس خوبی به وجود می‌آید،که تعادل بین یین و یانگ برقرار باشد.**

با توجه به ایندیدگاه فلسفی که یادآور جمله معروف هر تزی آنتی تزی را درون خود دارد» است، میتوان در نظام معناشناسی جهان هستی هر پدیده و مفهومی را به صورت دو قطبی متضاد بازتعریف نمود. از جمله این مفاهیم که عمری دراز در هنر و ادبیات جهان دارد، مفهومغیاب/حضور» است. وقتی از غیاب سخن می گوییم، لاجرم معنای حضور به ذهن متبادرمیشود. این دوگانه متضاد در طول قرن های متمادی به شیوه های مختلف در هنر و ادبیاترخ نموده است.

به عنوان نمونهشاخص و آشنای غیاب در ادبیات ایران، می توان از جای خالی سلوچ» محمود دولت آبادینام برد. که در این رمان غیاب پدر، خود زمینه ای میشود که اعضاء خانواده را درنسبت با آن می شناسیم، و به عبارتی این غیاب چون حضوری پر رنگ در رمان تأثیر میگذارد. یا می توان به قصر» کافکا به عنوان نمونه ای شاخص در ادبیات جهان اشارهکرد، که مخاطب با پذیرفتن غیاب قصر و کارکنان اصلی آن، با سرنوشت تراژیک کا. ،شخصیت سرگشته ای که در دایره محتوم تقدیر خویش گرفتار آمده، همراه میشود و خوبمیداند که این سرگشتگی را پایانی نیست. حتی نام شخصیت که مجهول می ماند خود دلالتبر نوعی غیاب دارد.

غیاب وما دلالتبر ابژه ای فیزیکی و عینی ندارد، و می تواند به شکل های مختلف رخ بنماید. به عنوانمثال غیاب عشق در زندگی آدمهایی تنها، نظیر فیلم آنومالیزا» ، غیاب حس آشنای وطندر آدمهای مهاجر، نظیر رمان های جومپا لاهیری و حتی مفهوم نوستالژی در بسیاری ازفیلم ها و داستان های ایران و جهان، که دلالت بر غیاب زیبایی های گذشته دارد.

عباس کیارستمینیز از عنصر غیاب در روایت داستان هایش بهره می گیرد، تا معنای حضور را برساند. کیارستمیدر فیلم شیرین» دست به یک تجربه نوآورانه و جسورانه میزند، و تمام آن چیزهایی راکه تحت عنوان غیاب در سینمای کیارستمی می شناختیم در یک اثر رادیکال به اوجمیرساند. کیارستمی در شیرین» جهت نگاه را بر می گرداند و به جای تماشای فیلم رویپرده، مخاطب را به تماشای مخاطب می نشاند. در تمام طول فیلم آنچه را که شاهدشهستیم، چهره های ن بازیگر است که مشغول تماشای فیلم شیرین هستند. و جز صدایفیلم چیز دیگری از آن نمی بینیم. در این جا با مسئله غیاب مواجه هستیم؛ غیاب آنچهکه در پرده سینما جریان دارد اما حضورش را در نگاه ها و واکنشهای مخاطبان انعکاسمیدهد. فیلم را نمی بینیم اما صدایش را می شنویم و از طریق تأثیری که بر مخاطب میگذارد با فیلم وارد تعامل میشویم. شیرین» حکایت عاشقانه شیرین و فرهاد و خسرو رابا محوریت شیرین روایت میکند، و مرثیه دردها و حسرتهای ن ایرانی را می سراید.پس حضور ن در مقام مخاطب خود بر غیاب دیگری دلالت دارد. ن با تماشای دردهایخود بر پرده سینما، احساس رهایی میکنند و اشک می ریزند. گویی آن عشق و شور وزایندگی که در زندگی خود نمی یابند، در شیرین می جویند. و در سرنوشت تراژیک او خودرا همذات و همراه می پندارند. کیارستمی که پیش از این در فیلم ده» به مصائب زندگین در جامعه ایرانی پرداخته بود، این بار به طرز گسترده تری و در زیر لایه غیاب،از نداشته ها و حسرت های ن ایرانی سخن می گوید. ضمن آن که انتخاب چهره هایشناخته شده در عرصه بازیگری و به خصوص حضور چهره هایی چون پوری بنایی، ایرن، زهراامیر ابراهیمی و ژولیت بینوش (با حجاب) معنای انتقادی ویژه ای به اثر می بخشد.

فیلم کپی برابراصل» با یک کنفرانس آغاز میشود. کتابی تحت عنوان کپی برابر اصل» روی میز قرار دارد. جیمز میلر نویسنده نظریاتش را پیرامون اصالت هنر و بازآفرینی، در کتاب نوشته وحالا برای معرفی و نقد آن به شهر توسکانی آمده. کنفرانس با ورود مترجمکتاب و پس از آن خود میلر آغاز میشود که با دیدی روشن و لحنی قاطع به بیاننظریات خود پیرامون اصالت هنری می پردازد. در اینجا نخستین نشانههای غیاب را می توان در عنوان فیلم/ کتاب جست؛ بازآفرینی در ذات خود بانوعی غیاب و از دست رفتن آنچه در اصل اثر موجودیت داشته، همراه است. مقایسه کپی و اصل یک اثر هنری، اصولا ایجاب میکند تا بر این غیاب تأکید ورزیم. حال آن که این کتاب از زبان دیگری ترجمه شده، و از آنجایی که احتمال از دسترفتن بخشی از ایده های نویسنده در فرایند ترجمه وجود دارد، خود عامل دیگری است کهبر غیاب دلالت دارد.

در طرف دیگر ژولیت بینوش، کلکسیونر عتیقه جاتی قرار دارد که با حضور نابههنجار و با تأخیرش در مراسم، نخستین نشانه تقابل و وارد نمودن خدشه به اطمینان وقطعیت مرد نویسنده را در سکانس آغازین فیلم به نمایش می‌گذارد. پس از آن آشنایی مرد نویسنده و زن کلکسیونر آغاز میشود و این آغاز یک سفر است؛سفر مرد و زن به درون خویشتن، تا از دل پرسه زنی در شهر توسکانی، گذر از ایستگاههای دراماتیک مختلف و برخورد با آدمهای گوناگون، به شناخت عمیقی از تفاوتهای ماهویجنسیتی و اخلاقی خود برسند و به درک جدیدی از مفهوم عشق دست یابند.

کیارستمی در این فیلم از مفهوم اصالت هنر می گوید، اما در زیر متن آن بهواکاوی روابط انسانی و مشخصا دیالکتیک جنسی/ عاطفی زن- مرد می پردازد. آنچه که در ذات بازآفرینی و فرایند کپیبرابر اصل» تحت عنوان غیاب یاد شد، قرینه اش را می توان در روابطمیان زن و مرد مشاهده نمود، و عنصر غیاب همان حلقه مفقوده ای است که راه شناخت رادشوار ساخته و تعامل این دو را بطور خاص (و رابطه زن مردبطور عام) با مشکل مواجه ساخته است.

فیلم مثل یک عاشق» در یک کافه شلوغ آغاز میشود؛ ن ومردانی که گرم صحبت و خنده و مشغول نوشیدن هستند. آکیکو در گوشه ای تنهانشسته و تلفنی با نوریاکو، دوست­پسرش صحبت میکند. اما مکالمه آن دو چندان دوستانه به نظر نمیرسد. نخستین نشانه غیاب را میتوان در سیمای نگران آکیکو دریافت؛ حس بدبینی نوریاکو، و تلاشی که برای کنترل ومحدود ساختن آکیکو دارد، بدون حضور فیزیکی اش به مخاطب القا میشود. پس از این مکالمه تلفنی رئیس آکیکو سر میز می آید و آکیکو را برای فاحشگی بهخانه تاکشی، استاد بازنشسته دانشگاه می فرستد. آکیکو نگران مادربزرگشاست که برای دیدار او به توکیو آمده. اما با تاکسی از کنار او که با چمدانو وسایلش در میدان به انتظار ایستاده، می گذرد و تنها در سکوت اشک می ریزد. این تصویر و آنچه در نمای افتتاحیه فیلم شاهدش بودیم، به خوبی بیانگر تنهاییعمیق آکیکو و گسستن از خانواده است؛ غیاب خانواده و غیاب عشق، روح آشفته آکیکو رادر چهره سرد و افسرده اش باز می نمایاند.

اما آکیکو چاره ای ندارد جز این که نقاب شادمانی و عاشق بودن بر صورت داشتهباشد. در خانه تاکشی با شور و شوق از تابلوی نقاشی روی دیوارسخن می گوید، برای تاکشی کهنسال دلبری میکند و روی تخت خود را برای او مهیا میکند. در واقع عنوان این فیلم کیارستمی نیز بر غیاب دلالت دارد؛ وقتی که عشق در وجودآدمی غایب است و او باید مثل یک عاشق» رفتار کند. این غیاب در زندگی تاکشی نیز به شکل دیگری هویداست. پیرمردی تنها که خود رادر میان کتابخانه عظیمش حبس کرده و مشغول نوشتن است. اما نه خانواده ای دارد ونه حتی نشانه ای از موجودی زنده که همدم او باشد. پس در جستجوی یک همراهبه آکیکو توسل می جوید. حتی پیرزن همسایه که یک عمر در آرزویوصال با تاکشی بوده، و جز تماشای رفت و آمد تاکشی از پشت پنجره چیزی نصیبش نشده، ازحسرت و غیاب سخن می گوید.

فضاهای خالی در میزانسن

معیار من در دکوپاژ "انصاف" است. خود رویداد به شما می گوید من را درچه اندازه نما و از چه زاویه ای ببین.»* عباس کیارستمی همانطور که بارهاتکرار کرده است، در کلاس هایش آموزش سینما نمیدهد بلکه یاد میدهد چگونه با نگاهخود به هستی بنگریم؛ چگونه با احساس و اندیشه و روح خود با مسائل مواجه شویم. آن وقت است که می توانیم راه صحیح بیانشان را بیابیم. کیارستمی یک عکاس وگرافیست تمام عیار است، و نسبت به زیبایی شناسی تصویر و قاب، تسلط بالایی دارد. اما فراتر از آن نگاه اندیشمندانه ای که در پس قاب های زیبایش نهفته است،جوهره سینمای او را می سازد.

در این بخش از مطلب

کارائیب، ماهی مسیریاب و منطق واقعیت های ناسازگار

مرگ روی دیگر زندگی است

ناقوس مرگ برای که به صدا در می آید؟

غیاب ,فیلم ,یک ,های ,کیارستمی ,ای ,که در ,می توان ,را می ,را در ,است که

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانشگاه داس موزیک دانلود آهنگ جدید علوم boursemosbat100.mihanblog.com Kenneth's site سایت رسمی شهر ایردموسی lnehcyccentge tiomakartu tyrrmaddotel gambbookpala