محل تبلیغات شما

تقدیم به روح بزرگ دنیا فنی زاده»

هنوز هم گاهی بچهمی شوم. یعنی دلم می خواهد بچه شوم. دلم می خواهد دوباره توی کوله پشتی ام ساندویچنون پنیر گردوی مامانم را بگذارم و نگه دارم بعد مدرسه، زمانی که با هم کلاسی اممی خواهیم برویم توی سوراخ سمبه های خانه باغ مخروبه همسایه ماجراجویی کنیم باهمدیگر بخوریم. دلم میخواهد دست مامان و بابایم را بگیرم و بخواهم که مرا ببرندشهربازی و سینما و شام بیرون. دلم می خواهد شبها که بابا می آید توی خانه یک نوار vhs رومه پیچ شده را با خودش بیاورد و من با شور و شوقبپرم بغلش و نوار را از دستش بقاپم. آن وقت از توی رومه درش بیاورم و روی آن رابخوانم که نوشته کلاه قرمزی و پسرخاله».

قصه های من ازآنجا شروع شد: از فرفره های کاغذی که روی پشت بام خانه خاله جان در باد می چرخید.از شیطونی های کلاه قرمزی بازیگوش که در قاب خالی تلویزیون خانه شان برای خاله جانبلبل زبانی میکرد. و برای من سوال بود که چرا خانه آنها همه ش روی پشت بام است؟چرا تلویزیون آنها خالی است؟ چرا کمد و یخچال و مبل و وسایلشان توی پشت بام پهناست؟ کجا می خوابند؟ و چرا خاله جان اینقدر به جان کلاه قرمزی غر میزند؟ همه اینهاسوال بود و هنوز هم بی جواب مانده. اما سوالی که هیچ وقت نپرسیدم این بود که چرایک عروسک حرف میزند؟ چرا بچه یک پیرزن غرغرو یک عروسک بامزه است؟ مگر میشود یکعروسک مثل آدمها سر کلاس برود، بازی کند، خرابکاری کند و . عاشق شود؟ آها خودشاست. عاشق شود.همین عاشقیت بود که نمی گذاشت باور کنم کلاه قرمزی چیزی جز یکآدم واقعی و دوست داشتنی است، و هیچ گاه باور نکردم جز این باشد. آن قدر کلاهقرمزی را باور کردم که وقتی آی مجری (همانطور که کلاه قرمزی می گفت و هنوز وردزبان من است)، با مهربانی از پشت قاب تلویزیون شاخه گلی به کلاه قرمزی میداد، منهم مثل کلاه قرمزی دلم غنج میرفت برای لبخندهای قشنگ آی مجری. وقتی آی مجری می گفتبرو عقب . عقب تر، کلاه قرمزی باور میکرد که باید رفت عقب و عقب تر، تا چشمانخوشگلش خراب نشود. همانطور که من باور میکردم. و این چنین بود که نهال عشق در وجودکلاه قرمزی جوانه زد؛ با یک شاخه گل راهی تهران شد تا به محبوب خود هدیه دهد ودوستی و محبت خود را ارزانی دارد. همه اینها را باور کردم، با تمام وجودم. حتینپرسیدم که چرا و چگونه یک عروسک دست و پا چلفتی تنهایی عازم تهران میشود؟ نپرسیدمچون دیگر تردیدی نداشتم.تردیدی نداشتم که چیزی جز عشق نمی تواند دست کودکی رابگیرد و به آن سر دنیا ببردش. آری دنیای آدم بزرگ ها برای یک کودک نوپا  و ماجراجو یک دنیای دیگر است.و کلاه قرمزیجانانه پا در این عرصه دشوار نهاد، و چه زیبا مرام عاشقی را به جا آورد.

وقتی پسرخاله رادیدم که با کلاه قرمزی در ایوان خانه خلوت کرده اند و از مرام و رفاقت حرف میزنند،باور کردم. و جمله پسرخاله: وقتی اومدی نفهمیدم کی اومده، حالا که همه جا رو بههم ریختی فهمیدم کی اومده» را که بعدها فهمیدم ادای دینی بوده به فیلم گوزنها»چنان به دلم نشست که می خواستم تا ابد کنار این دو یار با وفا باشم. هر چند معناییار و وفا و مرام و معرفت را درست نمی دانستم، اما عشق را می فهمیدم؛ آن شاخه گلتوی لیوان را که کلاه قرمزی برای آی مجری آورده بود، خوب می فهمیدم.

حتی زمانی که آیمجری نتوانست شیطنت های کودکانه کلاه قرمزی را تاب بیاورد و با منطق خشکبزرگسالانه از او روی برگرداند، باز هم کلاه قرمزی یک گل سرخ برای او به یادگارگذاشت تا بفهمم دنیای کودکان بر خلاف قد و قواره کوچک و سن و سال کمشان، چقدر بزرگاست. فهمیدم که عشق و انسانیت و دوستی چقدر می تواند آدم را خوشبخت کند. همانطورکه یک شاخه گل دوباره آدم بزرگ ها را به دنیای کودکی برگرداند و کلاه قرمزی و آیمجری را به آغوش یکدیگر رساند.

بیش از دو دههگذشت. با کلاه قرمزی و پسرخاله و آی مجری نفس به نفس بزرگ شدیم. کلاه قرمزی بزرگشد و آی مجری موهای سرش سفید شد و ریخت. اما همچنان به زلالی دنیای کودکانه باقیماندیم. دنیای کودکانه. عجب واژه غریبی است برای حال و احوال این روزهای ما.غریب اما قریب. این دنیای کودکانه را مدیون کسانی هستیم که مزه عشق و مهربانی رابه ما چشاندند، مدیون کسانی که کلاه قرمزی را به دنیا آوردند تا بدانیم هنوز زندگیزیباست.این دنیای کودکانه را بی شک باید مدیون دنیای بزرگی دانست که با تماموجودش به کلاه قرمزی معنا داد، دنیایی که کلاه قرمزی را زاد و زیست.چون مادریپروراند. دنیا فنی زاده عروسک گردان نیست، خالق است، مادر است، زاینده و پرورانندهاست. دنیا فنی زاده کاری کرد که من هیچ گاه باور نکنم کلاه قرمزی چیزی جز انساناست و چیزی جز زیبایی درون اوستآری تمام آن شور و عشق و راستی و مستی من که ازسالها قبل در خود دارم، تمام آن باوری که به کلاه قرمزی و پسرخاله دارم، و تمام آنپرسش های بی جواب و آن جواب های بی پرسش.همه را از خالقین این جهان زیبا دارم ودنیا فنی زاده که مادرانه نسل ما و قبل از ما و بعد از ما را عاشق کرد، بخش مهمیاز این جهان است.حالا که مرگ، دنیای شیرین و دوست داشتنی ما را از ما دورکرده.هنوز هم باور نمی کنم کلاه قرمزی چیزی جز انسان راستین باشد.پس دنیا فنیزاده هم جاودان است.همانطور که آی مجری، حمیدخان جبلی و دیگرانی که برای ما عشقبه ارمغان آوردند.

کارائیب، ماهی مسیریاب و منطق واقعیت های ناسازگار

مرگ روی دیگر زندگی است

ناقوس مرگ برای که به صدا در می آید؟

قرمزی ,یک ,دنیای ,آی ,باور ,هم ,کلاه قرمزی ,آی مجری ,چیزی جز ,دنیای کودکانه ,را به

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

★میراکلس★ موسسه حقوقی بین المللی دفاع یاران عدالت وبلاگ نمایندگی اهواز شهدای دهنوفاضلی دنیای نوزاد و کودک pidendbrucan دست نوشته های یک تایپیست وقتی برای نوشتن uapfertevit Michael's site