محل تبلیغات شما


بازخوانی اندیشههای بهمن فرمان آرا در سه فیلم

خانه ای روی آب»، یک بوس کوچولو» و خاک آشنا»


مقدمه

زمان حال وآینده وجود نداره. فقط گذشته است که دائم تکرار میشه» این جمله که بابک (بابکحمیدیان) در فیلم خاک آشنا»ی بهمن فرمان آرا به نقل از یک نمایشنامه نویس بیان میکند، یکی از عناصر معنایی برسازنده آثار دوره دوم فیلمسازی او را شکل میدهد. فرمانآرا که پس از انقلاب به مدت دو دهه از فیلمسازی فاصله داشت و در این بازه زمانی،مدتی را خارج از کشور به سر میبرد، این دوره از فیلمسازی اش را با ساخت بویکافور، عطر یاس» در سال 1378 آغاز کرد، و با فیلمهای خانه ای روی آب» 1380، یکبوس کوچولو» 1384، خاک آشنا» 1386 و دلم میخواد» 1392 (به نمایش عمومی درنیامده)ادامه داد.

همانطور که درمطلع متن آمد، مفهوم زمان» دغدغه اساسی فرمان آرا در فیلمهای اخیر اوست. اما ایندغدغه را که عموما به قالب مرگ اندیشی» در سینمای فرمان آرا فروکاسته میشود، نمیتوان صرفا نگاه شخصی فیلمساز به موضوع مرگ، فارغ از جامعه ای که در آن زیست میکند،دانست. به عبارت بهتر مرگ در سینمای او، نه با نگاه یک فیلمساز پا به سن گذاشتهتلخ اندیش، که با ذهن خلاق و روح سرکش هنرمندی مسئولیت پذیر و مصلح تجسم یافته.مرگ یک کاوش روانشناختی صرف از آدمهای به بن بست رسیده نیست، بلکه دریچه ای استبرای ورود فعالانه فیلمساز به حوزه مسائل اجتماعی و تربیتی. از این جهت شاید بتواناو را در ردیف فیلمسازان معترضی چون رخشان بنی اعتماد قرار داد، که گذر عمر نهتنها او را به سمت و سوی محافظه کاری سوق نداده، بلکه با شدت و حدت بیشتری به موضعگیری های ی و اجتماعی خود می پردازد. این امر را می توان در مواضع ی سالهایاخیرش مشاهده کرد، که حواشی آن دامنگیر فعالیت های سینمایی او نیز شد.

در ادامه بابررسی مولفه ها و عناصر مشترک در سه فیلم خانه ای روی آب، یک بوس کوچولو و خاکآشنا، به سینمای فرمان آرا و اندیشه های او می پردازیم.

جراحت خاطر وگسست روابط

در هر سه فیلممورد بحث، گذشته» چون سایه ای سنگین بر سر شخصیتهای فیلم افتاده است. با ارجاعمجدد به جمله ابتدای متن در می یابیم که حال و آینده ای برای آدمهایی که درگیرگذشته اند وجود ندارد. دکتر سپیدبخت (رضا کیانیان) در خانه ای روی آب، با سپردنپدرش (عزت الله انتظامی) به خانه سالمندان سعی در فراموش کردن گذشته تلخی دارد کهاو را مدام می آزارد. محبت هایی که از سوی پدر ندیده و مهر مادری که در اثرخودخواهی های پدرش دریافت نکرده است. کلاف نخی که مدام در طول فیلم می بیند وصل بهرویای پیرزنی روشن سیما میشود که تصویری از مادر، نگی و زایندگی فراموش شده ایاست که همواره در جستجوی آن بوده. این زخم کهنه چون جراحت خاطری عمیق همراه دکترسپیدبخت است و او را به یک انسان تلخ اندیش و تنها تبدیل کرده که از برقراریارتباط با آدمها ناتوان است. نه با ژاله (هدیه تهرانی) منشی اش، که گویا روابطعاشقانه نافرجامی داشته اند، ارتباط موثری دارد و نه با ن خیابانی بدکاره ای کهگاهی شبها را با آنها سپری میکند، و حتی با آنها دعوا میکند. دکتر سپیدبخت حتی ازبرقراری ارتباط با فرزند خود مانی (مهدی صفوی) نیز عاجز است. فرزندی که پس ازپانزده سال جدایی از خارج بازمی گردد. اما درگیر افیون شده و چون یک موجود شکستخورده در برابر پدر قد علم میکند. اما این مانی نیست که قد علم میکند، جراحت خاطریاست که از گذشته و نسل به نسل منتقل میشود، تا میان پدر و پسر جدایی افکند.همانطور که دکتر سپیدبخت از پدرش روی گردانده، فرزندش نیز از او گسسته است.

در یک بوسکوچولو، اسماعیل شبلی (جمشید مشایخی) نویسنده ای است که در اواخر عمر به سر میبرد.داستانی درباره مرگ می نویسد. اما آنچه با آن کنار نمی آید نه مرگ، بلکه پیری است(نقل شخصیت شبلی در فیلم). او از پیری می هراسد و این که نتواند با نسل های پس ازخود رابطه برقرار کند. در اینجا نیز رابطه پدر و پسر از هم گسسته است. حمید، فرزندشبلی با او قطع رابطه کرده ، شاید به همان دلیلی که دکتر سپیدبخت از پدرش رویگردان بود. محمدرضا سعدی (رضا کیانیان) دوست شبلی، که پس از 38 سال به ایرانبازگشته نویسنده ای فراموش شده است که به بیماری آایمر مبتلا شده. او به دنبالخانواده ای می گردد که سالها پیش ترکشان کرده. اما جراحت خاطر باز هم گریبان او رامی گیرد. ژاله (فخری خوروش) همسر سعدی، و پروانه (فاطمه معتمد آریا) دخترش به خاطرعشقی که از آنها دریغ شده از سعدی نفرت دارند. کامران، پسر سعدی که سالها در حسرتذره ای تحسین و عشق از سوی پدر بوده به مرگی خودخواسته تن داده. و باز هم گسسترابطه پدر و پسر چون آواری بر سر سعدی خراب میشود.

در خاک آشنا اینشکاف و گسست میان نسلها با صراحت بیشتری مطرح میشود. بابک از سوی پدر و مادرش(بیتا فرهی) که از یکدیگر جدا شده اند، عملا طرد میشود. او را فرزند خود نمی دانندو در بیابان رهایش می کنند. او که درگیر مواد مخدر است (همچون مانی در خانه ای رویآب) در جستجوی مأمنی است که در آن آرامش یابد؛ دستی که دست او را بگیرد و از اینسرگشتگی نجاتش دهد. نامدار (رضا کیانیان) دایی بابک همان شخص است. شاعر و نقاشی کهطاقت تحمل روابط نافرجام و تیره شهرنشینی را ندارد و سالهاست که به طبیعت کردستانپناه آورده. اما نامدار نیز با زخمی کهنه دست و پنجه نرم میکند؛ داغ یک عشق قدیمینافرجام، که با آمدن سر زده معشوق (رویا نونهالی) دوباره تازه میشود. نامدار ازسویی تلاش میکند تا بابک را به مسیر درست زندگی رهنمون شود، و از سوی دیگر سعیدارد نفس آشفته خویش را سامان دهد. نامدار به بابک می گوید: زمان همه چیزو درستمیکنه. زمان دوای همه دردهاست» و بابک در جواب: این تئوری در مورد خود شما زیادجواب نداده» و درست است. چرا که علیرغم آرامش ظاهری نامدار، درون او هنوز آشفته ازجراحات خاطر قدیمش است. هنوز در زیرزمین یک خانه بزرگ، خود را حبس کرده و چهره هایتیره و در همی را که از درون آشفته اش خبر میدهد، بر بوم نقاشی میکشد؛ به قول بابکتخیلات ترسناک».

سیمای روشن مرگ

اسماعیل شبلی درآرامگاه کوروش به کنایه می گوید: آسوده بخواب که ما بیداریم». پدر دکتر سپیدبختاز فراموش شدن حرمت ها گلایه میکند. خاتون (مریم بوبانی) و نامدار از بی توجهی نسلجوان به آداب و رسوم گله مندند.

آنچه که از گذشتهو جراحات خاطر عنوان شد، در مجموعه آثار فرمان آرا کارکردی فراتر از یک گسست عاطفیمیان نسلها می یابد. در طی این گسست، اندیشه و اخلاق به اضمحلال کشیده میشود؛آگاهی نسل جوان در قید و بندهای روابط ناسالم و انواع و اقسام سرگرمی های بیهوده،تلف و نابود میشود. فرمان آرا از چنین آینده تباهی بیمناک است، و هشدار میدهد؛ بهجوانان هشدار میدهد که پیوند خود را با گذشته حفظ کنند، تا دچار هویت باختگی وپوچی نگردند. و به پدران و مادران هشدار میدهد که در تربیت نسلهای پس از خود درستعمل کنند.

شخصیتهای اصلیفرمان آرا، هنرمندان و روشنفکرانی از قشر خود او هستند. مردانی پا به سن گذاشته کهدغدغه نسل پس از خود را دارند. و زمانی به آرامش میرسند که پیوندهای گسسته شده راباز می سازند. و آنگاه مرگ در آرامش به سراغشان می آید. مرگ برای شخصیتهای فرمانآرا نه فرجامی تلخ، که آغازی رهایی بخش است. مرگ در سینمای فرمان آرا، نه چهره ایتیره، که سیمایی روشن دارد.

دکتر سپیدبخت کهدر مقابل فرزند ناسازگارش درمانده است، و از تفاوت های عمده ای که در سبک زندگی بایکدیگر دارند، جانش به لب آمده. بالاخره روش همراهی با فرزندش را می یابد. و جمله I Love You فرزندش خطاب به او در کلینیک، آرامش خاصی به او میدهد.در پایان هرچند همچنان در جستجوی فرزند خویش در خیابان ها پرسه میزند، اما همراهیاش با کودک روشن دل او را به مرگی رهایی بخش میرساند؛ در حالی که بر تارهایی ازکلاف های به هم پیچیده و غرق در خون افتاده، اما گویی همراه با کودک در پای پیرزن/مادر رویایی اش آرمیده است.

اسماعیل شبلی میگوید: جای مردن آدم باید برازنده ش باشه» و در نهایت در آرامشی غریب، در دل طبیعتو با یک بوسه کوچولو از دنیا میرود. چرا که خاطری آسوده دارد. نوه اش امیرحسین(بابک حمیدیان) نماینده شایسته ای از نسل جوان است که با آگاهی و مسئولیت پذیری واحترام، رفتار میکند. محمدرضا سعدی هر چند مرگ غمگنانه و تلخی دارد، اما همین کهبر سر مزار فرزندش جان میدهد (پیوند با فرزند به مثابه همنوایی با نسل پس از خود)،خود نوعی آرامش به همراه دارد.

نامدار در نهایتبه آشفتگی های درونش سامان می بخشد و به سراغ معشوق در بستر بیماری اش میرود، چرا کهبابک پایمردی و مسئولیت پذیری خود را نشان داده است، و حالا می تواند با خیالیآسوده به دیدار معشوقه اش بشتابد و پیش از مرگ در کنار هم آرام گیرند.

معجزه رهایی

سه فیلم موردبحث، هر سه با یک وضعیت آشفته آغاز میشوند. و به پایانی رها و آرامش بخش ختممیشوند. در خانه ای روی آب»، دکتر سپیدبخت با ماشین، فرشته ای را در یک شب بارانیزیر می گیرد. در پایان در بهشت رویایی اش، در کنار مادر به خواب میرود. در یک بوسکوچولو»، اسماعیل شبلی قصد خودکشی دارد اما آمدن دوست دوران قدیمش مانع انجام کارمیشود. در پایان هم او و هم دوستش سعدی، در آرامش می میرند. در خاک آشنا»، در یکشب بارانی نامدار با صدای در خانه از خواب میپرد، و ش مواجه میشود. و درپایان بر بستر معشوقش حاضر میشود تا در مرگ همراهی اش کند.

با مرور این آثارمیتوان شاهد تحول و دگرگونی مثبتی در جهان فیلم بود، که از وضعیتی بی ثبات/ آشفتهبه وضعیتی با ثبات/ آرامش میرسد. اما آنچه در این میان اهمیت می یابد لحن و نگاهخود ویژه سازنده آثار است، که ضمن خلق جهان خاص خود به دغدغه های تربیتی و اجتماعیاش نیز می پردازد.

فرمان آرا به طرزساده و غریبی، ماجراهای داستانی خود را با عناصر خیال انگیز و ماورایی پیوندمیدهد. در خانه ای روی آب» فرشته و کودک حافظ قرآن موجودات ماورایی هستند که درتحول شخصیت اصلی نقش ایفا می کنند. و کلاف نخ به عنوان یک نماد واسط عالم خیال وعالم واقع، دکتر سپیدبخت را مرحله به مرحله، به سوی تغییر سوق میدهد.

در یک بوسکوچولو» از سویی فرشته مرگ به دنبال شبلی و سعدی می آید. و از سوی دیگر شخصیتهایداستان شبلی زنده میشوند تا مرز میان عالم واقع و خیال، و مرز میان مرگ و زندگی،بیش از پیش مخدوش و غیرقابل تمایز گردد.

در خاک آشنا»این جنبه ماورایی بدان حد از صراحت و سادگی میرسد که وقتی نامدار درباره غیب شدنقاچاقچی از درون سلول زندان ، و محو شدن همدستانش از داخل غار می گوید: تنها چیزیکه نیاز به توضیح نداره، معجزه است» استوار نیروی انتظامی فقط سه بار واژه معجزهرا زیر لب تکرار میکند. به همین سادگی. گویی عادی ترین اتفاق روزمره موضوع صحبتاست.

موخره

بهمن فرمان آرااکنون که در دهه هشتم زندگی اش به سر میبرد، همچنان فعال و دردآشنا است. نسبت بهجامعه خویش موضع و دغدغه اصلاح دارد. و جالب آن که با توجه و تدقیق در سه فیلمخانه ای روی آب»، یک بوس کوچولو» و خاک آشنا» می توان همدلی هر چه بیشترفیلمساز را با نسل جوان دریافت که فیلم به فیلم، با رویکرد امیدوارانه تری به ایننسل می نگرد. فیلم به فیلم صراحت کلامش بیشتر میشود، و با نگاهی روشن تر به جهانمی نگرد. به گونه ای که در خاک آشنا شاهد رنگ های روشن و قاب بندی های زیبا هستیمحال آن که در فیلم خانه ای روی آب» غالبا شاهد رنگها و فضاهای تیره و تار شهریبودیم. در پایان فیلم خاک آشنا بر خلاف دو فیلم قبل نه با مرگ شخصیتهای مسن، که باعشق ورزی نسل جوان پایان می یابد. گل هایی که بابک برای مهرماه (رعنا آزادی ور)دختر روستایی می چیند، و در پایان مهرماه عشق او را می پذیرد. که این خود آغازیدیگر است.

 

*عنوان متن،قسمتی از مونولوگ ابتدایی فیلم خاک آشنا

کارائیب، ماهی مسیریاب و منطق واقعیت های ناسازگار

مرگ روی دیگر زندگی است

ناقوس مرگ برای که به صدا در می آید؟

ای ,فیلم ,یک ,های ,فرمان ,نسل ,که در ,فرمان آرا ,او را ,ای روی ,دکتر سپیدبخت

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

www.koroh.ir aresatca فروش آنلاین لباس راحتی سایز بزرگ Povidone K17/K25/K15/K30/K90/K60,PVP-I/Povidone Iodine Powder,PVPP/Crospovidone Powder مطالب اینترنتی paschwevilo سؤال از ناگفته ها گل افشان Margaret's notes SMS و مطالب جذاب و خواندنی از سراسر دنیا در موضوعات مختلف علمی ، دینی, تاریخی, سرگرمی، نرم افزار و خیلی چیزهای دیگر